دنیای ادم بزرگا
یه روزی من معنی خیلی چیزارو نمیفهمیدم دلیل رنج کشیدن خیلیارو نمیدونستم کودک بودم پاک و معصوم ذهن خالی از فکر و دغدغه ی من مشکلات بزرگتر از ادم بزرگارو راحت حل و فصل میکرد و من گیج میموندم که چرا ادم بزرگا اینقد رنج میکشن یه وقتی من عاشق کفش وکیف مامان بودم یه وقتی من روسریای رنگی خودمو دوس نداشتم دوس داشتم شالای تیره ی مامان و سرم بذارم یه وقتی عاشق عینک مامانی بودم یه وقتی متحیر میشدم مامان این همه قدرتو واسه بدوش کشیدن مسئولیت مارو از کجا اورده یه وقتی نمیدونستم چرا مامانی من این همه نگرانه و دلواپسیشو برای خودم دست و پا گیر میدیدم یه وقتی به خیلی چیزا خندیدم وقتی اون دختر 20 ساله ی خوشگل اومد گفت بعد دو سال تحمل مشکلات زندگی مشترکش دیگه خ...
نویسنده :
مامانی
15:41
مادر
مادر تنها کسیه که میتونی براش ناز کنی، سرش داد و بیداد راه بندازی، باهاش قهر کنی!!! اما با اینکه تو مقصر بودی بازم با یه بشقاب غذا، با لبخند میاد و میگه: با من قهری با غذا که قهر نیستی !!!
نویسنده :
مامانی
0:36
مادر
وقتی خیس از باران به خانه رسیدم... برادرم گفت: چرا چتری با خود نبردی؟ خواهرم گفت: چرا تا بند آمدن باران صبر نکردی؟ پدرم با عصبانیت گفت: تنها وقتی سرما خوردی متوجه خواهی شد ... اما مادرم در حالی که موهای مرا خشک می کرد گفت: باران احمق! ... این است معنی مادر ..........
نویسنده :
مامانی
0:35
جیییییییییییییییییییییییغ
قناری مامان چند روزی هست که یاد گرفتی حسابی جیغ بکشی و ما توی خونه اینقد با این جیغای گوش خراشت ذوق میکنیم که نگو و نپرس البته بیشتر از همه با مامان ممتاز بازی میکنی و تا میبینیش کلی ذوق میکنی و دست و پا میزنیو خودتو لوس میکنی که بازیت بده و تو هم هرچی ادا بلدی نثارش میکنی و البته پرنسس من یک در میون هم غریبی میکنه مثلا همسایه رو یه بار میبینی کلی باش میخندی فرداش وقتی نگات میکنه همچین جیغایی میکشی که کسی حریفت نیست و ما هم نفهمیدیم که غریبی میکنی یا نه مثلا بارقبلی وقتی دایی بزرگ رو دیدی کلی غریبی کردی حتی وقتی کلی بغلش موندی که ساکت شی چشماتو بستی و دیگه نگاهش نکردی فدات شم اما امروز کلی براش ذوق میکردی و همش میخواستی دستشو بگیری دایی هم چ...
نویسنده :
مامانی
0:25
سورپرایز
سلام کلوچه ی مامان یادته گفته بودم قرار بود واسه مامان ممتاز جشن روز مادر بگیریم ؟ اره جونم برات بگه کار تا اون جا پیش رفت که من رفتم کیک رو واسه عصر جمعه سفارش دادم و هدیه ی مامانم جلو جلو بهش دادیم تا جشنمون حسابی سورپرایز باشه واسه همینم من 5 شنبه ژله هامو اماده کردم و عصر که فائزه اومد دنبالم تا بریم واسه مامانش هدیه بگیره بهش گفتم که جمعه عصر بیان اما فائزه گفت نمیتونن بیان چون اولین شب جمعه ی فاتحه ی زن دائیشه و باید اونجا باشه واسه همین نمیشه و من حالم گرفت ولی فکر کردم گفتم خب اشکال نداره ماکه تا دیر وقت بیداریم وقتی برگشتید میگیریم که بازم نمیشد و جمعه هم خاله زینب امتحان داشت اما هنوز راه حلی واسه این مشکل پیدا نکرده بودیم که م...
نویسنده :
مامانی
0:12
نخستین فشارهای روحی رشد مغز انسان را محدود میکند
نياز كودكان به مهر و محبت به اندازه كافي شناخته شده است، اما اين شناخت كه عشق و علاقه نه تنها در پختگي عاطفي نقش دارد بلكه ساختار مغز را نيز متاثر ميكند، يافته جديدي است به گزارش پايگاه اينترنتي مجله علمي "روانكاوي" آلمان، به هنگاميكه دانشمندان كودكان يتيم يك كشور اروپاي شرقي را مورد مطالعه قرار دادند، در مغز آنها "حفره سياهي" يافتند كه طبيعتا بايد "Kortex "orbitofrontale باشد. اين همان بخش از مغز است كه مسووليت رشد و تحول در درك احساس و ساخت، عملكرد و هضم عواطف، تجربه زيبايي و لذت، لياقت و هنر رفتار و برخورد عاقلانه با ديگران را برعهده دار . پژوهشهاي علم اعصاب و تحقيقات بيوشيمي با كمك و كاربرد تكنيك پويشگري مغز و مطالعات بر...
نویسنده :
مامانی
1:40
one day
مامان جون سلام دیروز تصمیم گرفتیم عصری من و خاله زینب و خاله فایزه بریم بازار تا چیزایی که واسه جشن روز مادر لازم داریم بخریم البته این بار تصمیم گرفتیم رفتن با خط واحد رو تجربه کنیم خلاصه عصر من بعد از شیر دادنت با خاله ها ساعت 6 از خونه زدیم بیرون و خدا رو شکر خط واحد زود اومد خلاصه ما هم سوار شدیم و بعد سوار شدن یه دفه دیدیم اه اقای راننده ایستاد و با دعوا به مسافرا گفت که ببینید من کولر روشن کردم هیچکی حق نداره پرده هارو کنار بزنه نمیخوات بیرونو نگاه کنید بیرون هیچی نداره اگه دیدم کسی پردرو کنار زده کولر خاموش میکنم که از گرما بمیرید ما هم گفتیم چشم و مث دخترای خوب سرجامون نشستیم و بیرونم نیگا نکردیم تازه هر کی سوار میشد میخواست پرده رو ...
نویسنده :
مامانی
1:29
احساس جدید
إحساس جديد بقلبك بيزيد بتحسه كل ما بتتطلع فيي انك عطول فيي مشغول كتير بتشتاق لي و بتموت عليي أنا ما بدي تقلي كلام يدوب قلبي حنين و غرام بيكفيني تقلي بحبك هيدي الكلمة بتقتلني بحدي بيكون قلبك مجنون حتى نظرات عيونك مجنونة بيعز عليك ترف بعينيك و تمرق شئ لحظة و ما تشوف عيوني --
نویسنده :
مامانی
23:31
خداحافظی به سبک ایرانی ....!! (طنز)
تو مراسم و مهمانی ها به محض اینکه اعلام رفتن کنیم، خداحافظی ها از همون کف زمین که نشستیم شروع میشه و تا چشم کار میکنه، تا جایی که همدیگه رو اندازه یه مورچه می بینیم، ادامه پیدا میکنه: خب احمد آقا ، صغرا خانم! “خیلی زحمت دادیم، با اجازه تون از حضورتون مرخص میشیم.” با گفتن یه همچین جمله ای، تراژدی سریال یانگوم وار خداحافظی شروع می شه. بیشتر از چهل بار توی خونه یارو خداحافظی می کنیم. حالا حساب کنید مثلا ۶ نفر آدم اومدن مهمونی و حالا دارن می رن بیرون. به طور مستمر و بی وقفه همه می گن: «خداحافظ» صاحب خونه بدبخت، پس از کلی پذیرایی و دولا و راست شدن حالا باید به اتفاق اهل و عیال بره دنبال مهمون ها، مستمراً جواب خداحافظیه اون...
نویسنده :
مامانی
17:02